بسم الله الرحمن الرحیم
بنی آدم کم کم به محیط زمین و به زندگی در این زندان و به غذاهای آماده ی طبیعت عادت کردند و با زمین و
زمینیان انس و الفت گرفتند و به مرور زمان در همین زمین زاد و ولد کردند و روز به روز جمعیت آنان زیاد و زیاد تر
شد . هر چه از مدت ماندن آنها در زمین بیشتر می گذشت آنها به زمین و غذا و پوشاک و جاذبه های کاذب
بیشتر رو می آوردند ؛ چون ذرق و برق عالم ماده باعث شده بود آنها موطن اصلی خود را فراموش کنند ؛
تا جایی که یادشان رفت ؛ در زندان و سجن طبیعت اسیرند. چون زمین را خانه و موطن اصلی خود پنداشتند و
تمام انرژیهای خود را در این خانه ی کذایی ریخته و تمام سرمایه ی عمرشان را صرف آباد کردن این خانه کردند و
دیگر نه تنها به آزادی خود و برگشتن به وطن فکر نمی کردند ؛ بلکه اگر کسی هم پیدا می شد و
به آنها این برگشت را یاد آوری می کرد ؛ به دیده ی بدبینی به او نگاه می کردند .اگر هم روزی نگهبان و دربان
زندان (عزرائیل ) در خانه شان را می زد و روز آزادی را به آنها اعلان می کرد , داد و فریاد راه می انداختند که ما
این مال و فرزندان و اهل خانه مان را چگونه رها کنیم و برگردیم ؟ ما را به کجا می برید خانه ی ما همین جاست !
بله امروز بشر با تسویف و تسویل شیطان به خوابی عمیق فرو رفته ؛ و فراموش کرده ؛ روزی نه چندان دور
نگهبان این زندان درب تک تک خانه هاشان را خواهد زد و آنها را از خواب بیدار می کند و اعلان می کند که امروز ،
آخرین روز اقامت تو در زمین است ، لطفا خانه را تخلیه کن و به مستأجر بعدی ببخش و خود به خانه ات برگرد .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:


















